دوستـــان تایبــــــــــادی
تایبادشناسی / آموزشی / سرگرمی

 

وصیت نامه عجیب حسین پناهی

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست

 قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم !

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:32 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

روزنامه کیهان وصیتنامه رهبر معظم انقلاب در سال 1342 را به نقل از دفتر نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای منتشر کرده است.

متن این وصیت نامه زیبا، صمیمی و خواندنی به شرح زیر است:

ازآنجا که ما در شرایط بحرانی و غیرعادی به سر می بردیم و هر لحظه ممکن بود خطری برای ما پیش بیاید، فردای آن روز نشستم و وصیت نامه خود را نوشتم. تا چند هفته پیش، از این وصیت نامه خبری نداشتم، لیکن آقاسیدجعفر آن را برایم آوردند و گفتند که پسرشان در لابلای کاغذهای قدیمی پیدا کرده است. این اصل وصیت نامه است که در بالای آن نوشته ام:

«وصیت نامه سیدعلی خامنه ای مرقومه لیله یکشنبه 27شوال 1382» (فروردین 1342 شمسی) یعنی فردا شب حادثه مدرسه فیضیه نوشته ام. متن وصیت نامه این است:

بسم الله الرحمن الرحیم
«عبدالله علی بن جوادالحسینی الخامنه ای غفرالله لهما یشهد ان لااله الاالله وحده لا شریک له و ان محمداً صلی الله علیه و آله عبده و رسوله و خاتم الانبیاء و ان ابن عمه علی بن ابیطالب علیه السلام وصیه سیدالاوصیاء و ان الاحد عشر من اولاده المعصومین صلوت الله علیهم الحسن و الحسین و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمدو علی و الحسن و الحجه اوصیائه و خلفائه و امناءالله علی خلقه و ان الموت حق و المعاد حق و الصراط حق و الجنه و النار حق و ان کل ما جاء به النبی صلی الله علیه و آله حق. اللهم هذا ایمانی و هو ودیعتی عندک اسئلک ان تردها الی و تلقیها ایای یوم حاجتی الیها بفضلک و کرمک.

مهم ترین وصیت من آن است که دوستان و عزیزان و سروران من، کسانی که بهترین ساعات زندگی من با آنان و یاد آنان سپری شده است، مرا ببخشند و بحل کنند و این وظیفه را به عهده بگیرند که مرا از زیر بار حقوق الناس رها و آزاد نمایند. ممکن است خود من نتوانم از همه کسانی که ذکر سوءشان بر زبانم رفته و یا بدگوئیشان را از کسی شنیده ام، حلیت بطلبم. این کار مهم و ضروری را باید دوستان و رفقای من برای من انجام دهند.

دارایی مالی من در کم هیچ است، ولی کفاف قرض های مرا می دهد. تفصیل قروض خود را در صفحه جداگانه یادداشت می کنم که از فروش کتب مختصر و ناچیز من ادا شود. هر کسی هم که مدعی طلبی از من شود، هر چند اسمش در آن صفحه نباشد، قبول کنند و ادا نمایند،... پنج شش سال نماز هر چه زودتر ادا و مرا از رنج این دین الهی راحت کنند (البته یقیناً آن قدر مقروض نبودم، ولی احتیاط کردم. (مبلغی به عنوان رد مظالم بابت قروض جزئی از یاد رفته به فقرا بدهند.

از همه اعلام و مراجع و طلاب و دوست و آشناها و اقوام و منسوبین من استحلال شود. (چون آن روزها نق و نوق علیه آقایان در جلسات زیاد بود که چرا فلانی اقدام نکرده، فلانی چرا این حرف را زده و این مطلب را گفته است، لذا خواستم از آقایان اعلام و مراجع حلیت طلب کنند.)

و گمان می کنم بهترین راه این کار آن است که عین وصیت نامه مرا در مجلسی عمومی که آشنایان من باشند، قرائت کنند. پدر و مادرم که در مرگ من از همه بیشتر عزادار هستند، به مفاد حدیث شریف اذا بکیت علی شیء فابک علی الحسین، به یاد مصائب اجدادمان از من فراموش نخواهند کرد ان شاءالله تعالی.

گویا دیگر کاری ندارم. اللهم اجعل الموت اول راحتی و آخر مصیبتی و اغفرلی و ارحمنی بمحمد و آله الاطهار.
العبد علی الحسینی الخامنه ای

(حالا صورت قرض هایم را که در صفحه جداگانه ای نوشته ام برایتان می خوانم):
حدود 100تومان، مقدس زاده بزاز (مشهد)
کمتر از 30تومان، خیاط گنگ (مشهد) 2یا 3تومان، عرب خیاط(قم)
مطابق دفتر دین، آقا شیخ حسن بقال کوچه حجتیه (قم) چون مرتب با او سر و کار داشتیم و نمی دانستیم چقدر به او بدهکاریم (گویا چند تومانی
آقای شیخ حسن صانعی (قم) 32تومان تقریباً
حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی (قم) (بیشترین پولی را که من آن زمان مقروض بودم، به آقای هاشمی بود. چون وضعش نسبتاً خوب بود، از او قرض می کردیم.)
مطابق دفتر دین، آقای مروارید کتاب فروش (قم)
مطابق دفتر دین، آقای مصطفوی کتاب فروش (قم)
10 تومان آقای علی حجتی کرمانی
شاید 5تومان، محمد آقانانوا نزدیک منزل (مشهد)

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:31 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

در هر حرفه و شغلی که هستید نه اجازه دهید که به بدبینی های بی حاصل آلوده شوید و نه بگذارید که بعضی لحظات تاسف بار که برای هر ملتی پیش می آید شما را به یاس و نا امیدی بکشاند.

در آرامش حاکم بر آزمایشگاه ها و کتابخانه هایتان زندگی کنید.

نخست از خود بپرسید: “من برای یادگیری خود چه کرده ام؟”
سپس همچنان که پیش تر می روید بپرسید: “من برای کشورم چه کرده ام؟”
و این پرسش را آنقدر ادامه دهید تا به این احساس شادی بخش و هیجان انگیز برسید که: “شاید سهم کوچکی در پیشرفت و اعتلای بشریت داشته اید.”

اما صرفه نظر از هر پاداشی که زندگی به تلاش هایمان بدهد یا ندهد، آنگاه که لحظه مرگ فرا می رسد هر کدام از ما باید این حق را داشته باشیم که با صدای بلند بگوییم:
«من آنچه در توان داشته ام انجام داده ام»

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

وصیت نامه ابراهام لینکلن به معلم پسرش

به پسرم درس بدهيد او بايد بداند كه همه مردم عادل و همه آن ها صادق نيستند ، اما به پسرم بياموزيد كه به ازاي هر شياد ، انسان صديقي هم وجود دارد . به او بگوييد ، به ازاي هر سياستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردي هم يافت مي شود . به او بياموزيد ، كه در ازاي هر دشمن ، دوستي هم هست . مي دانم كه وقت مي گيرد ، اما به او بياموزيد اگر با كار و زحمت خويش ، يك دلار كاسبي كند بهتر از آن است كه جايي روي زمين پنج دلار بيابد . به او بياموزيد كه از باختن پند بگيرد . از پيروز شدن لذت ببرد . او را از غبطه خوردن بر حذر داريد . به او نقش و تاثير مهم خنديدن را يادآور شويد . اگر مي توانيد ، به او نقش موثر كتاب در زندگي را آموزش دهيد . به او بگوييد تعمق كند ، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقيق شود . به گل هاي درون باغچه و زنبورها كه در هوا پرواز مي كنند ، دقيق شود . به پسرم بياموزيد كه در مدرسه بهتر اين است كه مردود شود اما با تقلب به قبولي نرسد . به پسرم ياد بدهيد با ملايم ها ، ملايم و با گردن كش ها ، گردن كش باشد . به او بگوييد به عقايدش ايمان داشته باشد حتي اگر همه بر خلاف او حرف بزنند . به پسرم ياد بدهيد كه همه حرف ها را بشنود و سخني را كه به نظرش درست مي رسد انتخاب كند . ارزش هاي زندگي را به پسرم آموزش دهيد . اگر مي توانيد به پسرم ياد بدهيد كه در اوج اندوه تبسم كند . به او بياموزيد كه از اشك ريختن خجالت نكشد . به او بياموزيد كه مي تواند براي فكر و شعورش مبلغي تعيين كند ، اما قيمت گذاري براي دل بي معناست . به او بگوييد كه تسليم هياهو نشود و اگر خود را بر حق مي داند پاي سخنش بايستد و با تمام قوا بجنگد . در كار تدريس به پسرم ملايمت به خرج دهيد ة اما از او يك نازپرورده نسازيد . بگذاريد كه او شجاع باشد ، به او بياموزيد كه به مردم اعتقاد داشته باشد توقع زيادي است اما ببينيد كه چه مي توانيد بكنيد ، پسرم كودك كم سال بسيار خوبي است

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:29 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

وصيت نامه داريوش کبير

اينک من از دنيا ميروم بيست وپنج کشور جزء امپراتوری ايران است و در تمام اين کشور ها پول ايران رواج دارد وايرانيان در آن کشور ها داراي احترام هستند . و مردم کشور ها در ايران نيز داراي احترام هستند.

جانشين من خشايار شا بايد مثل من در حفظ اين کشور ها بکوشد . وراه نگهداري اين کشور ها آن است که در امور داخلي آنها مداخله نکند و مذهب وشعائر آنان را محترم بشمارد.

اکنون که من از اين دنيا مي روم تو دوازده کرور در يک زر در خزانه سلطنتي داري و اين زر يکي از ارکان قدرت تو ميباشد . زيرا قدرات پادشاه فقط به شمشير نيست بلکه به ثروت نيز هست . البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين ذخيره بيفزايي نه اينکه از آن بکاهي . من نمي گويم که در مواقع ضروري از آن برداشت نکن ، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند ، اما در اولين فرصت آنچه برداشتي به خزانه برگردان . مادرت آتوسا برمن حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم کن .

ده سال است که من مشغول ساختن انبار هاي غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن اين انبار ها را که از سنگ ساخته مي شود وبه شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبار ها پيوسته تخليه مي شود حشرات در آن بوجود نمي آيند و غله در اين انبار ها چند سال مي ماند بدون اينکه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن انبار هاي غله ادامه بدهي تا اينکه همواره آذوقه دو و يا سه سال کشور در آن انبار ها موجود باشد . و هر ساله بعد از اينکه غله جديد بدست آمد از غله موجود در انبار ها براي تامين کسري خواروبار از آن استفاده کن و غله جديد را بعد از اينکه بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو هرگز براي آذوقه در اين مملکت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشکسالي شود .

هرگز دوستان ونديمان خود را به کار هاي مملکتي نگمار و براي آنها همان مزيت دوست بودن با تو کافي است . چون اگر دوستان ونديمان خود را به کار هاي مملکتي بگماري و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمايند نخواهي توانست آنها را به مجازات برساني چون با تو دوست هستند و تو ناچاري رعايت دوستي بنمايي .

کانالي که من ميخواستم بين شط نيل و درياي سرخ بوجود بياورم هنوز به اتمام نرسيده و تمام کردن اين کانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد تو بايد آن کانال را به اتمام برساني و عوارض عبور کشتي ها از آن کانال نبايد آنقدر سنگين باشد که ناخدايان کشتي ها ترجيح بدهند که از آن عبور نکنند .

اکنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اينکه در اين قلمرو ، نظم و امنيت برقرار کند ، ولي فرصت نکردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين کار را به انجام برساني . با يک ارتش قدرتمند به يونان حمله کن و به يونانيان بفهمان که پادشاه ايران قادر است مرتکبين فجايع را تنبيه کند .

توصيه ديگر من به تو اين است که هرگز دروغ گو و متملق را به خود راه نده ، چون هردوي آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغ گو را از خود دور نما . هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط نکن ، و براي اينکه عمال ديوان بر مردم مسلط نشوند ، قانون ماليات وضع کردم که تماس عمال ديوان با مردم را خيلي کم کرده است و اگر اين قانون را حفظ کني عمال حکومت با مردم زياد تماس نخواهند داشت .

افسران وسربازان ارتش را راضي نگه دار و با آنها بدرفتاري نکن . اگر با آنها بد رفتاري کني آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند . اما در ميدان جنگ تلافي خواهند کرد ولو به قيمت کشته شدن خودشان باشد و تلافي آنها اينطور خواهد بود که دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اينکه وسيله شکست خوردن تو را فراهم کنند .


امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده وبگذار اتباع تو بتوانند بخوانند وبنويسند تا اينکه فهم وعقل آنها بيشتر شود وهر چه فهم وعقل آنها بيشتر شود ، تو با اطمينان بيشتري ميتواني سلطنت کني . همواره حامي کيش يزدان پرستي باش . اما هيچ قومي را مجبور نکن که از کيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش که هرکس بايد آزاد باشد و از هر كيش که ميل دارد پيروي نمايد .

بعد از اينکه من زندگي را بدرود گفتم، بدن من را بشوي و آنگاه دفن کن.

 

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:28 ::  نويسنده : محمود ممتاز

 

 

وصيت نامه کوروش کبير

من در طول مدت عمر خود هر آرزويی كه داشتم برآورده شد ، دست به هر كاری كه زدم پيروز شدم. دوستان و يارانم از تدبير من برخوردار بودند . دشمنانم جملگی فرمانم را با رقبت گردن نهادند. قبل از من وطنم سرزمين كوچك و گمنامی بود كه هر سال مورد تاخت و تاز و تجاوز قرار می گرفت و حالا درآستانه مرگ من ، آنرا بزرگترين و مقتدرترين و شريف ترين كشور آسيا به دست شما مي سپارم . من به خاطر ندارم در هيچ جهادی برای عزت ، سربلندی و كسب افتخار برای ايران زمين مغلوب شده باشم . جمله آرزوهايم برآورده شد و سير زمان پيوسته به كام من بود . اما از آنجا كه از شكست در هراس بودم ، خود را از خودپسندي و غرور بر حذر داشتم . حتي در پيروزيهای بزرگ خود ، پا از اعتدال بيرون ننهادم . حال كه مرگ من نزديك است خود را بسی خوشبخت ميدانم زيرا : فرزندانی كه خداوند بر من عطا فرمود همگی سالم و در عين حال عاقل هستند و وطنم ايران از همه جهات مقتدر و پرشكوه می باشد و آيندگان مرا مردی خوشبخت و كامياب خواهند شمرد .

من پيوسته معتقد هستم كه روح انسان پس از خروج از كالبد خاكی ، محو و فناپذير نمی گردد . مرگ چيزی است شبيه به خواب . در مرگ است كه روح انسان به ابديت  می پيوندد و چون از قيد و علايق آزاد می گردد به آتيه تسلط پيدا ميكند و هميشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنين بود كه من انديشيدم به آنچه كه گفتم عمل كنيد و بدانيد كه من هميشه ناظر شما خواهم بود ، اما اگر اين چنين نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسيد كه در بقای او هيچ ترديدی نيست و پيوسته شاهد و ناظر اعمال ماست.
از كژی و ناروايی بترسيد .اگر اعمال شما پاك و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد يافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا داريد و در اجرای عدالت تسامح ورزيد ، ديری نمی انجامد كه ارزش شما در نظر ديگران از بين خواهد رفت و خوار و ذليل و زبون خواهيد شد. من عمر خود را در ياری به مردم سپری كردم . نيكی به ديگران در من خوشدلی و آسايش فراهم می ساخت كه از همه شادی های عالم برايم لذت بخش تر بود . ديگر بس است ، پس از مرگ بدنم را موميایی نكنيد و در طلا و زيور آلات و يا امثال آن نپوشانيد . زودتر آنرا در آغوش خاك پاك ايران قرار دهيد تا ذره ذره های بدنم خاك ايران را تشكيل دهد . چه افتخاری برای انسان بالاتراز اينكه بدنش در خاكی مثل ايران دفن شود.

 

 

پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:26 ::  نويسنده : محمود ممتاز

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان doostan-e-taybadi و آدرس doostan-e-taybadi.LoxBlog.i r لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان